بر مدار صفر درجه با احمد محمود
به گزارش شهر سرگرمی، احمد اعطا را در دنیای ادبیات با نام احمد محمود می شناسند. محمود را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی می دانند؛ اما جغرافیای تولد و زندگی اش در جنوب ایران، تاثیر شگرفی بر نوشته هایش داشت. او متولد اهواز بود که از پدر و مادری دزفولی به دنیا آمد. این تاثیر تا آن جا بود که محمود را نویسنده ای اقلیم گرا در حوزه داستان نویسی جنوب ایران می دانند.
نخستین بار او را با کتاب همسایه ها شناختم، کتابی که با ظاهر حجیمش در وهله اول، اصلا مرا به خواندن ترغیب نکرد. اما اعتراف می کنم چنان قصه پر فراز و نشیب خالد، نوجوان جنوبی که در بستر تاریخی (نهضت ملی شدن صنعت نفت) روایت می شد، برایم پر از هیجان بود که آن را یک شبه تمام کردم. شاید بهتر باشد برای شناخت اجمالی احمد محمود و زندگی اش به نوشته کوتاهی به قلم خودش که در سال 1373 از او به یادگار مانده، بسنده کنیم که خود را چنین معرفی می نماید:
چهارم دی ماه 1310 در اهواز به جهان آمده ام. حالا شصت و سه ساله هستم، عمری دراز و دستی کوتاه. در جوانی گرفتار امر سیاست شدم و بعد زندان و زندان و تبعید. سال 1336 که رها شدم شرایط دگرگون شده بود. با همه اشتیاقی که داشتم، نشد و نتوانستم به تحصیل ادامه دهم، پس نیمه درس خوانده باقی ماندم. بی قراری و ناسازگاری وجوه تعیین روزگار جوانی من بود، همین بود که در هیچ کاری نتوانستم پایدار باشم. اگر بنا باشد مشاغلی را که داشته ام تعداد کنم از بیست می گذرد.
او نخستین داستان کوتاهش به نام صُب می شه را در سال 1333 در مجله امید ایران منتشر کرد و در سال 1338 توانست اولین مجموعه داستانش به نام مول را با سرمایه شخصی به چاپ برساند.
احمد محمود در نوشته های اولیه خود متأثر از صادق راهنمایی و صادق چوبک بود که خود بارها به این نکته اشاره نموده است. همچنین وی را نویسنده مهم روزهاى بعد از کودتاى 32 می دانند که همین ویژگى کتاب های او را از منظر اجتماعى پراهمیت مى کند. از جمله رمان های مهم او می توان به همسایه ها (1353)، داستان یک شهر (1358)، زمین سوخته (1361)، مدار صفر درجه (1372)، درخت انجیر معابد (1379) اشاره نمود.
احمد محمود در اواخر عمر دچار بیماری تنگی نفس شد که به گفته خودش یادگار روزهای اسارت در زندان بود. خاتمه در بیمارستان بستری شد و پس از هشت روز در حالت اغما، در صبح روز دوازدهم مهرماه 1381 زندگی خاکی خود را بدرود گفت. پیکرش در گورستان امامزاده طاهر کرج و در کنار عظیمانی چون گلشیری و شاملو به خاک سپرده شد.
در ادامه سعی نموده ام تا به طور خلاصه، سه رمان مهم او را برای شناخت بیشتر معرفی کنم.
مدار صفر درجه، دریچه ای تازه، رو به تاریخ انقلاب ایران
کتاب با پاراگراف بالا شروع می گردد و خواننده در شروع داستان با مرگ (بابان یا بابو) که خوراک کوسه ها شده وارد قصه می گردد.
قصه درباره خانواده ای از طبقه فرودست جامعه است که پدرخانواده نوذر در تظاهرات جنبش ملی کشته شده است و پسر عظیم برزو ناخلف از آب در آمده و حالا مادر خاور باید زندگانی فرزندان را سرپرستی کند. با مرگ بابان بابودر ابتدای قصه، برادر کوچک تر باران که کلاس دوم دبیرستان است، تحصیل را رها نموده و در سلمانی شاگردی می نماید. باران مدار صفردرجه همچون خالد همسایه ها وارد فعالیت های سیاسی می گردد و خاتمه به زندانی شدنش می انجامد. اما همان طور که خود احمد محمود در متن کتاب اشاره می نماید داستان، گزارش درد آدم ها نیست!
مدار صفر درجه رمانی سه جلدی و قطور است اما محمود با زبان طنز خود در این کتاب جای هیچ نگرانی را برای خواننده باقی نمی گذارد. مثلا آن جا که از زبان نوذر یکی از شخصیت های طناز این داستان درباره خساست یارولی با زبان طنز می گوید: مو یه نامرد می شناسم، سر خاک باباش فاتحه مجانی نمی خونه!
او این رمان را در سال 1372 چاپ کرد. درون مایه کتاب وقایع انقلاب ایران است که حوادث آن در شهر اهواز اتفاق می افتد و شخصیت اصلی آن باران نام دارد.
جالب است بدانید قرار بود جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در سال1376 را به کتاب احمد محمود بدهند؛ اما رمان مدار صفر درجه در اوج ناباوری ضدجنگ خوانده شد و این جایزه هرگز به احمد محمود نرسید.
درخت انجیر معابد، تقابل میان رئالیسم سنتی و رئالیسم مدرن
کتاب درخت انجیرمعابد، پنجمین و البته آخرین رمان منتشر شده از زنده یاد احمد محمود است که در طول حدود چهل و پنج سال فعالیت ادبی او منتشر شده است. این رمان نیز مانند بیشتر رمان های او رمانی مفصل و حجیم است که در 1038 صفحه و شش فصل نگاشته شده است. از بسیاری جهات این رمان در ادبیات ایران کم نظیر است. تعدد پرسوناژهای این رمان حدود 240 شخصیت است که حدود شصت تای آنها به طور مستقیم در داستان نقش دارند.
این اثر را می توان در زمره رمان های روانشناسانه نیز قرار داد. دو دید روانشناسانه محوری یعنی روان شناسی فردی و روان شناسی اجتماعی کاملا در آن مشهود است.
موضوع رمان؛ درختی است به نام انجیر معابد، که در جنوب ایران رشد می نماید و در فرهنگ مردم ایران این درخت، درختی مقدس است. داستان از آنجا شکل می گیرد که در تلاشی برای قطع کردن درخت، از آن خون جاری می گردد. داستان حول محور اعضای خانواده ای می گذرد که این درخت در منزل آنان واقع شده است.
خانواده آذرپاد که بعد از مرگ پدر خانواده، اسفندیارخان آذرپاد، همسرش افسانه با مهندس مهران ازدواج می نماید. افسانه که قیم سه بچه بوده است با وکالت دادن به مهران در کمال ناباوری تمام ملک و دارایی و ثروت آذرپادها از دست می رود. فرامرز پسر ارشد و شخصیت محوری رمان به فکر انتقام از مهندس مهران است و به هر شکل و هیأتی درمی آید و عمه تاج الملوک شاهد زوال و نابودی خاندان است. در واقع رمان تقابل میان رئالیسم سنتی که در قصه او را با نام فرامرز می شناسیم و رئالیسم مدرن که در تمثال مهندس مهران ظاهر شده است.
درخت انجیر معابد در کتاب درختی معجزه گر و مقدس است که نماد باورها و اعتقادات آیینی مردم زود باور می گردد. تا آنجا که در بخشی از قصه می خوانیم:
موضوع سمبلیک این درخت بکر و تکان دهنده است و در واقع کشمکش هایی بر سر مذهب و دین و ایمان باورهای توده مردم را توضیح می دهد.
این رمان پیروز به دریافت جایزه بنیاد گلشیری شده است.
زمین سوخته، روایت مقاومت یک نسل در جنگ تحمیلی
زمین سوخته در سال 1361 منتشر شد و همچون مدار صفر درجه از جمله رمان هایی هستند که احمد محمود در آن ها، پیرامون جنگ سخن گفته است. علاقه و پرداخت او به این موضوع در این کتاب صرفا به دلیل اینکه او اهل جنوب و اهواز بوده نیست، بلکه این رمان به نوعی حاصل تجربه شخصی نویسنده از جنگ نیز هست. خود محمود در این باره گفته است: وقتی خبر کشته شدن برادرم را در جنگ شنیدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب. رفتم سوسنگرد، رفتم هویزه. تمام این مناطق را رفتم. تقریباً نزدیک جبهه بودم. وقتی برگشتم، واقعاً دلم تلنبار شده بود. دیدم چه مصیبتی را تحمل می کنم. اما مردم چه آرام اند. چون تا تهران موشک نخورد، جنگ را حس نکرد. دلم می خواست لااقل مردم مناطق دیگر هم بفهمند که چه اتفاقی افتاده است. همین فکر وادارم کرد که زمین سوخته را بنویسم.
زمین سوخته، در 344صفحه روایتی مستندگونه از آنچه در سه ماهه نخست جنگ ایران و عراق بر شهر اهواز و مردم آن گذشته است. و پی رنگ آن، مقاومت جانانه مردم در برابر یورش لشکر بعث عراق است و سیل مهاجرت ناگزیری که بعد از آن اتفاق افتاده است.
فضایی که بر کل رمان حاکم است، فضایی توأم با ترس، دلهره است، فضایی که تمام شخصیت های آن در اضطراب به سر می برند و هر لحظه احتمال کشته شدن می رود. مثلا آنجا که در متن کتاب می آورد:
راوی داستان پسر عظیم خانواده است. خانواده ای با مادری سالخورده که همسرش را از دست داده و 5 پسر و یک دختر. در طول این رمان از سویی شاهد همدلی بیشتر مردم برای دفاع از شهر و از سمت دیگر شاهد پاشیده شدن خانواده ها از همدیگر هستیم. دوستان و آشنایان دوروبر راوی تک تک و گاهی دسته جمعی کشته می شوند و یا کوچ می نمایند.
خانوده راوی در طول داستان به مرور با رفتن دو برادر و عروس و مادر به تهران، یک برادر به جبهه و کشته شدن یک برادر دیگر در اهواز و ماندن برادر عظیم تر (راوی) در اهواز پیش می رود و در خاتمه یکی از برادرها به تهران رفته و در بیمارستان روانی بستری می گردد و خواننده شاهد از هم گسستگی او است.
این اثر در دهه 60 تا دهه 70 یکی از پرفروش ترین آثار در حوزه دفاع مقدس به شمار می رفت.
- بهترین های شعر معاصر ایران؛ یک قرن شاعری